آش پشت پا
سلام: تو مطلب قبلیه گفتم بابام رفته مکه الانم مامانم با کمک عمه ام داره آش درست میکنه الانم پسر داییم ( پارسا ) داره ورجه وورجه میکنه من عاشق پارسام ...... و هم چنان بابایی ( از ته قلبم ) دلم برات تنگه ...
نویسنده :
ریحانه
15:34
زیاد اینا رو نگاه نکن (کور می شی!!!)
بابایی رفت خونه ی خدا!!
سلام : 25 شهریور ساعت 1:45 بابا با هواپیما رفت خونه ی خدا . الانم که این مطلبو مینویسم دلم برای بابام اندازه یه نخود شده شاید هم اندازه عدس و یا کوچکتر بابایی الان که این مطلبو می خوانی بدون که من همواره بیادتم ولی یه خواهشم ازت دارم خواهش میکنم برای مامانی و داداشم و زهرا وتمام نی نی وبلاگی های عزیز و من و.....دعا کن بابایی دعاکن امام زمان زود تر ظهور کنه. دعا کن دیگه کسی تو این دنیا بدبختی نداشته باشه و در آخر دلم برات تنگ...
نویسنده :
ریحانه
10:16
تولد بابایی مبارک!!!!
دو روز پیش 18 شهریور تولد بابایی بود خیلی خوب بود من که خیلی خوشحال بودم میدونید چرا چون من عاشق بابامم باباجونم تولدت مبارک Happy Birthday to you ...
نویسنده :
ریحانه
19:05
به افتخار دخمل های ناز....
دوباره مدرسه!!!
فقط 12 روز به پایان تابستون مونده من خوشحالم فقط یکم احساس ترس دارم چون دارم به یک مدرسه ی جدید میرم.... شما خوشحالین میرین مدرسه ؟؟؟؟؟؟؟؟ تو نظر بهم بگید.... ...
نویسنده :
ریحانه
15:06